غنچه نشکفته شنبه 92 تیر 15 :: 7:26 عصر :: نویسنده : حجت حجتی نیا
سلام عزیزم این روزها خیلی دلم برات تنگ شده بیاد روزهایی که انتظار اومدنت رو می کشیدم چه روزهای خوبی بود و چه زودگذر . . . . اگه هزارتای دیگم بیاد کسی جای تو رو نخواهد گرفت . . . . . هنوز چشمهای مهربونت رو بیاد دارم . هنوز لبخندهای ملیحت رو می بینم . هنوز . . . . . الان انگار همون روزیه که از پیشمون رفتی و برای همیشه تنهامون گذاشتی. . . موضوع مطلب : سه شنبه 90 خرداد 3 :: 10:59 صبح :: نویسنده : حجت حجتی نیا
میلاد زهرا (س) مبارک سلام دخمل خوشگل بابا. امروز روز تولد مادرمون فاطمه زهرا (س) است و شیعه هاهمه خوشحالند. منم خوشحالم . فقط هر سال همچین روزی که میشه یه غم تو دلم میشینه . روی سنگ کوچولوی آرامگاهت نوشته تاریخ رحلت « روز میلاد حضرت زهرا (س) » . آره درست همچین روزی بود که بابا رو ول کردی و رفتی و داغت رو برای همیشه به دلش گذاشتی . ولی اشکال نداره ، رفتی پیش محسن زهرا (س) و علی اصغر امام حسین (ع) . خوش به حالت . شاید وقتی مادرمون زهرا میاد با محسن و علی اصغرش بازی کنه ، دستی هم به سر و روی تو می کشه که لیاقتت همون بود نه دستای گنهکار بابایی. سلام من رو به مادرمون زهرا (س) برسون و تولدش رو بهش تبریک بگو و از طرف من دستای مهربونش رو ببوس . می بینمت موضوع مطلب : سه شنبه 90 فروردین 30 :: 1:6 عصر :: نویسنده : حجت حجتی نیا
سلام گلم خوبی عزیز دلم . یک سال دیگه هم گذشت و بابا یه سال دیگه پیرتر شده و چند تا نخ موی سفید بیشتر شد . تو هم اونجا یک سال بزرگ شدی . هر چی سالها می گذره یک سال من و تو به هم نزدیک تر میشیم و انتظارها یه سال کم میشه . موعد دیدار داره می رسه و بالاخره یه روزی میام بغلت می کنم و می بوسمت .دعا کن که بابا سال خوبی رو شروع کنه تو پیش خدا آبرو داری . فدای تو *** بابای تو
موضوع مطلب : شنبه 89 آذر 13 :: 11:8 صبح :: نویسنده : حجت حجتی نیا
سلام بابایی الهی من فدات شم . از وقتی که رفتی یه لحظه از فکرت بیرون نمیرم و از اون موقع تا حالا ضربان قلبم دیگه حالت عادی نداره و همیشه یه لرزشی رو روی قلبم حس می کنم . همیشه احساس می کنم چشام خیسه و آماده ی ........ ولی این روزها یه کم وضعیت عوض شده . یه کم قلبم بهتر کار می کنه . می دونی چرا گل بابا ؟ فراموشت کردم ؟ نه نه نه ! خدا نکنه این روزا خدا یه دسته گل بهمون داده که خونه دلمون رو روشن کرده . یه کم داغ دلمون رو تسکین داده. هم من هم مامانت هم مادر و آقا جون و عمه هات همه خوشحالن. تو هم خوشحال باش .آره دایی شدم عمه ملیحه یه دختر ناز خوشکل آورده اسمش رو گذاشتن ماندانا . خیلی نازه . ولی با همه این حرفا همون طور که قولت داده بودم منتظرت می مونم تا خودت بیای و یه بار دیگه هممون رو خوشحال کنی .
این هم عکس عزیز دایی موضوع مطلب : پنج شنبه 89 تیر 24 :: 9:44 صبح :: نویسنده : حجت حجتی نیا
سلام بابایی پنجمین روز از پنجمین ماه سال ، پنجمین سالروز فراق جگرگوشه بابا برات می نویسم که خدای نکرده فکر نکنی فراموشت کردم . نه نه نه هیچ وقت فراموشت نمی کنم . غم هجر تو مثل یک غده می مونه که آدم باهاش زندگی روز مرش رو ادامه می ده ولی یه دردی تو وجودش هست که فقط خودش می بیندش . پانزده شعبان امثال با همه قشنگیاش ، با همه شادیها و جشناش ، با اینکه تولد منه ، با این که سالگرد ازدواجمه و از همه مهم تر با اینکه روز میلاد منجی عالمه مصادف شده با 5 مرداد که برای ما روز غمه . همه شادی ها رنگ دیگه گرفته تا می خوای به شادیها فکر کنی یهو یادت میاد به 5/5/1384 که کاش صبحش طلوع نمی کرد و قبل از اینکه هوا روشن بشه دنیا آخر شده بود و یه بابایی توی دنیا داغ جگرگوشش رو ندیده بود . اونم دختر ، عزیز بابا و قلب بابا . از اینکه بعد از 4 سال تو هم هنوز به یادمی و مرتب شبها تو خواب بهم سر می زنی ممنونتم . نوشتم که بگم بیادتم بازم بیا پیشم که با رویاهات خوشم. فدای غنچه نشکفته بابا موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آمار وبلاگ بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 13658
|
||